آینه ام توی زندگی دومش چه می شود؟

 مگر می شود آینه ها فقط شی باشند درحالی که سه سال است با آینه ای زندگی می کنم که بیشتر از هر دوستی مرا فهمیده و بیشتر از هر دعا و راز و نیازی آرامم کرده. معلمی بوده که گاها حقیقت را کوبیده توی صورتم. گاهی هم نور پاشیده روی خودش تا زردی چهره ام را نبینم و یادم برود فقط یک دختر معمولی هستم. آخر این تابستان سرنوشت آینه ام چه می شود. وقتی من دیگر نباشم که هر روز و هر شب توی قابش جای بگیرم و هی موهام را باز کنم. هی ببندم. هی ببافم. هی برقصم نیمه شبها...

نظرات 1 + ارسال نظر
elanor دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 16:55 http://www.missnooon.blog.ir

آپ کن دیگه نرجس جان! :)

امتحانام تموم شن عزیزم میام زرت زرت اپ می کنم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.